نوای ماندگار زنده‌ یاد استادشنبه نوایی ، حدود نیم قرن شادی بخش و رونق دهنده‌ی محافل و مجالس ممسنی و  فارس و ایلیاتی‌ها بوده است. نوای خوش آهنگ غریبی که ریشه در اصیل‌ترین الحان موسیقی سنتی ایرانی دارد. نوای کرّنایی که به قول آن مرحوم از زمان "تهمورث زیناوند" مرسوم بوده و نسل به نسل و سینه به سینه پس از باربدها و نکیساها به او و دیگر نوازندگان و موسیقی‌ دان‌ ها رسیده‌ است.
نوازنده‌ی زبردست ، روح و جان کلام زیبا و نغمه‌های دل‌نشین بر گلوی گشاده‌ی کرّنا می‌ریزد و با لحنی بسیار دل‌انگیز گوش شنونده را  به نوازش وا می‌دارد. مرحوم استاد شنبه نوایی با اَبرانگشتان سحر‌آمیزش هم نوازنده‌ی مویه‌ های غمین ایام محرم بود  و هم شادی‌ آور مراسم جشن و شادمانی ، هم رونق بخش وصلت‌های عروسی بود و ختنه‌ سوران‌ ها و هم نوازنده‌ی آهنگ‌های فصل برداشت ، او زیباترین نغمات تراژدی‌ ها و غمنامه‌ ها را با هنرنمایی تمام به اجرا می‌ گذاشت و با آهنگ حاجومه (Hajomah)  و تول‌چپ (towle chap)  به همراه شروه های غمین ، دل جمعیتی را به آتش  می‌کشانید. زیباترین و دل‌نشین‌ترین قطعات موسیقی ساز سحر را در سپیده دمان اجرا  می‌ کرد. در لایه‌ لایه‌ ی ساز سحرش سوز و نوایی خاص نهفته‌ بود که تاثیرش بر عموم کمتر از تاثیر دعای سحری برای روزه داران و سحرخیزان نبود. هم نشینی با او لذت‌بخش بود و شورآفرین. علاوه برنوازندگی ویولن و کرّنا و سُرنا، در خواندن تک بیتی‌ های شفاهی لری و شاهنامه نیز دستی تمام داشت و همراه ترنّم-آواهایِ متین و خردورزانه و روح بخشش با انگشتانی ماهر و دستانی ساحر با زخمه بر ویولن خوش‌ دستش ، غوغا و شور و هیجان می‌آفرید.

استاد ، هنرمندی فروتن ، متین و بزرگوار بود، شخصیّت اجتماعی وی مقبولیّت عام‌ داشت و همیشه مورد ستایش و تکریم عوام و خواص به ویژه هنرمندان بود. این استاد فرهیخته و هنرمند در تابستان سال 90 در سن 80 سالگی با موسیقی ، هنر و زندگی وداع‌ کرد و نوایِ ساز و ویولنش را برای همیشه برای دوستداران فرهنگ و هنر این دیار به یادگار گذاشت.
سطور زیر برای پاسداشت و اهمیت موسیقی ایلیاتی لر نگاشته‌ شده و تاثیر هم‌نشینی آن زنده‌ یاد در جملات و از فحوای کلام این حقیر در آنها نیز مشهود است.


یقیناً مهم‌ترین رکن برای نفوذ و توسعه هر فرهنگ وجود ذخیره‌های فراوانی است که با داشتنشان بسط و گسترش امکان پذیر است و این مهم در موسیقی غنی ممسنی تا اندازه‌ای از قوه‌ به فعل درآمده و در سده‌ی اخیر توانسته ایلات و همسایگان مجاور را تحت تاثیر شیوایی و روانی و غنای خود قرار دهد.
 ادعا نداریم که همه‌ی آهنگ‌ها و موسیقی‌ های لری از ممسنی برخاسته‌ است ولی قسمت عمده‌ای از آن را برخاسته از این دیار می‌ دانیم . ممسنی جزئی جدانشدنی از پیکره‌ ی بزرگ و توانمند لر بزرگ می‌ باشد و مطمئناً موسیقی و ترانه و تک بیتی و مثل‌هایش نیز با فرهنگ این قوم پیوندی ناگسستنی دارد. 

موسیقی سازسحر نیز میان همه ایلات و طوایف به زیبایی تمام و وصف ناشدنی بر زبان «مهتران» و از دهان «سُرنا sorna  و کرّنا karranā» هایشان جاری می‌گردد.
استاد شنبه نوایی  می‌ فرمودند که :"ساز سحر با یک « وَردار vardār » یا مقدمه آغاز می‌شود. " نوای غریبی در متن آن نهفته است که بطن را متلاطم و از حظ و لذت، موی بر اندام راست می‌گرداند ، شخص را سراپا گوش، از همه چیز بریده و به نوای خود دلبسته می‌کند. " این نوا از «مثنوی» سرچشمه گرفته‌است. " ازدیدگاه وی ‹‹مختارخانی›› لحنی دیگر از الحان این ویرانگر آبادکننده می‌باشد. و نوای «حاجیونی» همان آهنگی که بیشتر در نی نواخته می‌شود، توسط هنرمند نوازنده به «کرّنا» فرو برده می‌شود تا از دهان گشاد و گوش و چشمان همیشه بازش ، چونان موجی به لایه‌ لایه‌ ی گوشت و پوست و سلول‌ های مرد ایلیاتی رسوخ کند.

این نوازنده‌ی برتر موسیقی لر ممسنی ، قدمت نواختن آهنگ "شهرآشوب" یا "تولِ‌چپ" را به زمانه‌های دور می‌داند. اعتقاد وی بر این است که : ‹‹ هرگاه قرار بوده که حاکم و پادشاه به منطقه‌ ای حمله کند یا از منطقه‌ ای احتمال حمله به شهر و دیار خود را حدس می‌زده است . مهتر و نوازنده‌ را بالای مناره می‌ فرستاده‌ اند تا این آهنگ را اجرا کنند که احتمال جنگ و درگیری است، مردم و لشکریان باید آماده شوید و آشوب و ولوله ، در شهر برپا می شده و این آشوب نه از نوع منفی آن که تحرک برای آمادگی و دفاع از حریم به حساب می آید . ›› استاد شنبه ، آهنگ حسینی که در ایام محرم نواخته می‌شود و آهنگ تک بیتی‌ها (شروه‌ها) را نیز نوعی شهرآشوب می‌داند. "وی با استناد به شاهنامه فردوسی، قدمت کوس و کرّنا را از زمان تهمورث دیوبند می‌داند."  امروزه شهر آشوب در ایام عاشورا ، تشییع جنازه‌ها ، سوگواری‌ها و تعزیه‌ها با «سُرنا» اجرا می‌شود. وی (استاد شنبه) از ماهرترین و برجسته‌ترین نوازندگان در این زمینه بوده و بیش از چهل سال در حرفه‌ی نوازندگی کرّنا و سُرنا به موسیقی ممسنی خدمت نمود . از دیگر نوازندگان موسیقی های ساز سحر ، چوپی و ترکه‌بازی ، رقص‌های زنانه ، تول‌چپ (شهرآشوب) می‌توان به مرحوم بلال امیدنژاد، مرحوم سیف‌اله وطن‌خواه، محمدقلی و رضاقلی شعبانی ، خداکرم چنگی ، مظفر نوایی و امراله ...  اشاره‌کرد. نسل جدید نوازندگان جوان نیز به نسبت سن و سالشان نوازندگان شایسته‌ای می‌باشند که حافظان موسیقی‌ های محلی ممسنی می‌ باشند. "مجتبی وطن‌خواه" نوه‌ی دختری مرحوم استاد می‌تواند جانشین خلفی برای آن مرحوم به حساب آید.
عروسی‌ها بهترین آوردگاه‌های تقابل و تبادل فرهنگی و هم بهترین صحنه‌ ی رفاقت و رقابت و به ندرت مبارزه برای ایلات و طوایف مختلف هر منطقه می‌باشد و میادین عروسی در میان ایلات و ظوایف ممسنی نیز به همین گونه‌ است. صحنه‌ ها همه چیز را به رخ حریف و بیگانه و آشنا کشیدن. رقابت برای همه چیز، خوردن، پوشیدن و رقصیدن. میدان رقص یکی از مهمترین این آوردگاه‌ هاست و به میدان رقص نیز آنکه بیشتر می‌چرخد و هم بیشتر میدان‌داری می‌کند، پیروزتر است. باید قطرات عرق پیشانی را با آب باران بشوید، اگر هوا بارانی باشد ...!
و در میدان مردها ، نیز آن پیروزتر که بهتر و بیشتر از همه پاهای رقیب را با ترکه‌ ی "چوب ارزنی" نقش اندازد، ورم‌ کند یا خون از پا و زانوان جاری کند و نهایت آرزوی هر حریف، شکستن پایی با چوبی! تا ضربه‌ اش ماندگار و توصیفش به سالیان بر سر زبان‌ ها جای شود. پاپیج پوشیدگان ترسوانند و مورد تمسخر! بازیگران خوب و چابک با هلهله و شادی و «کِل kel» تشویق می‌گردند. نوازنده ساز و کوبنده نقاره نیز به انحاء مختلف، کیفیت این وجد و شادی را دو چندان می‌کند.
چه زیباست رقص و پایکوبی و هلهله! چه زیباست کِل و گالَه و شور و غوغا ، اگر جشن عروسی بر چمنزار بهاری سرسبز باشد، میان دو کوهه، جلگه یا بر تپه‌ای ، خرمن جایی و یا گستره‌ ی میدانی که بتوان بر فراخنای آن خوب دایره‌ های رقص زنانه و مستطیل‌ های رقص مردانه را سامان داد. و هم چه خوب جولانگاهی خواهد بود برای سوارکاران ماهر تا با قیقاچ‌ های زیبا، تبّحر مردان سوار هر طایفه به رخ طوایف دیگرِ به عروسی دعوت شده کشیده شود. اما دریغ که تکنولوژی و پیشرفت انسان دوپای، ایلیاتی لُر را نیز به سالن‌های مجلل و کاغذ رنگی پوشانده شده، پشت میزهای سِرو غذا و ظروف یکبار مصرف کشانده‌است.
 لذت بردن از رقاصه‌ های نیم لخت، قاشق و چنگال‌های پلاستیکی و ران مرغ‌ های سفید چهل روزه کجا می‌تواند جایگزین دیگ‌های بزرگ پلویی باشد که بر دامن سرسبز صحرا بر اجاق‌های هیزم بلوطی طباخی می‌گردد؟ کجا خواهد توانست از یاد بَرَد سینی های روییِ پر از پلو با گوشت شیرکَن های یکی دو ساله ؟ و نخواهد توانست از یاد و خاطره بزداید اُرگ و رقاصه‌ها ، رقص‌های چوپیِ دایره وار زنان ایلیاتی لر با لباس‌های قِر و چین‌دار و چارقد و کُهنه‌های پولکی و هم دستمال‌های سرخ و بنفش بالای سرشان را ؟
دایره های تکامل یافته‌ای که به همراه صدای دلنشین موسیقی کرّنا و آهنگ‌ها و مُقُوم‌ هایش ، تسخیر کننده قلب مردان خشنِ ایلیاتی است و هم غنای اشعار شفاهی مرد و زنی که گاهی سرمستانه به میانه میدان ، دست زیر گوش، تک‌بیتی و یا سرودی را ترنّم می‌کند ، آبـی است بر آتـش خستـگی و کوفتـگی ناشـی از ترکَه بازی "tarkabāzi" و خنثی کننده‌ی درگیری‌های احتمالی بعد از این رقص خشن مردانه ! و این جا همان صحنه رقابت بزرگ دختران و زنان سرخ و سفید پوش طایفه است. صحنه هنرنمایی دختران دَم بخت و "رخت به بُقچه" و کورسوی وسوسه‌های چند همسری مرد لر ، بیشتر از همین نقطه می‌باشد.
فرزندان بسیاری از زنان و مردان جسور این صحنه‌ ها ، امروزه چه نا بخردانه به تقلید از موسیقی و رقاصه‌ های غربی و زنان لخت و نیم لخت در سالن‌های رقص و محصور شده جا های تنگ، دست بر سینه ، ادای آن رقاصه‌ ها را در می‌ آورند. به جای ‹‹چِقّه و زُنّاره›› شلوارهای لیِ تنگ و چسبان می‌ پوشند و جای مسابقات تیراندازی را ترقه و فشفشه‌‌ها ، چه بد پر کرده‌است! و چه زجرآور و نابجاست این افسار گسیختگی و بی غیرتی .

 «‌آنجا که بود آن دلستان ، با دوستان در بوستان/ شد گرگ و روبه را مکان ، شد کوف و کرکس را وطن ...»‌

منبع سایت نورباران